جرم شناسی معادل واژه کریمینولوژی است که پس از حقوق جزا مطرح شد، در قرن نوزدهم رویکرد جدیدی به پدیده مجرمانه همراه با توجه به عوامل آن مطرح شد که بعداً عنوان جرم شناسی به خود گرفت. این رشته، رویکردی جدید و علمی به مباحث مربوط به جرم مجرم دارد و مبتنی بر داده های علوم تجربی است، یعنی جرم را به عنوان رفتار یک موجود انسانی مد نظر قرار میدهد و بر اساس مطالعات تجربی و آماری آن را تجزیه و تحلیل میکند. برخلاف موضوعات مورد بحث در رشته های حقوقی که بیشتر نگاهی حقوقی دارند، یعنی دیدگاه قانونگذار را مد نظر قرار میدهند، از جمله حقوق جزا که جرم را از نگاه قانونگذار تحلیل میکند، جرم شناسی دارای نگاهی مستقل، بی طرف و علمی است. استاد پیناتل معتقد است که اصطلاح جرم شناسی برای اولین بار «توپینار» دانشمند فرانسوی در سال 1879 به کار برد، لیکن در سال 1885، گاروفالو قاضی ایتالیایی کتابی تحت عنوان «جرم شناسی» منتشر کرد. باید یادآوری کرد که جرم شناسی خود مستقیماً علم جداگانهای چون زیست شناسی یا جامعه شناسی نیست بلکه از داده های کلیه علوم نظیر علم طب، آمار، اقتصاد، سیاست، جامعه شناسی و روانشناسی استفاده میکند و در یک ترکیب مبتنی بر مشاهده و تجربه، در علمی ساختن مبانی و تجربیات و حصول به شناخت علتهای جرم میکوشد.جرم شناسی شیوه نگرش ما را به پدیده مجرمانه تغییر میدهد و به دنبال این است که علت وقوع جرم را بفهمد تا در نهایت راهکارهایی علمی را برای پیشگیری از وقوع جرائم ارائه دهد.
موضوع جرم شناسی گستردهتر از موضوع حقوق جزاست. حقوق جزا در زمینهی جرم و مسئولیت کیفری بحث میکند و به مطالعه جرم با مفهوم حقوقی، یعنی نگاه قانونگذار به پدیده بزهکاری میپردازد. جرم شناسی در زمینه های دیگری به جز جرم نیز پژوهش میکند؛ مانند انحراف که مفهومی اخلاقی- اجتماعی است و موضوعاتی را در بر میگیرد که قانونگذار جرم انگاری نکرده است. جرم شناسی همچنین به مطالعه اموری در «حالت خطرناک» توجه دارد. حالت خطرناک، تنها به انجام عمل در گذشته بسنده نمیکند، بلکه نگاه به مجرم دارد و وضعیت کنونی و آینده فرد را بیشتر مدنظر قرار میدهد؛ یعنی در پی آن است که چگونه میتوان فرد را کنترل و حالت خطرناک او را خنثی کرد تا در آینده مرتکب جرم نشود. از این رو، حقوق جزا فقط در موضوع جرم پژوهش میکند، ولی جرم شناسی درباره سه مسئله یاد شده به تحقیق میپردازد.
تقسیم بندیهای متفاوتی از جرم شناسی شده که مشهورترین تقسیم بندی جرم شناسی را به دو شاخه نظری و کاربردی تقسیم میکند. جرم شناسی نظری نیز به دو شاخه جرم شناسی خرد و جرم شناسی کلان تقسیم میشود و جرم شناسی کاربردی هم به سه شاخه جرم شناسی بالینی، جرم شناسی پیشگیرانه و جرم شناسی حقوقی تقسیم میگردد، که به طور مختصر به آن ها اشاره میگردد.
جرم شناسی نظری شاخهای از جرم شناسی است که موضوع آن توضیح عمل جنائی و یا به بیانی دقیقتر، بررسی عوامل و فرایندهای عمل جنایی است.به عبارت دیگر جرم شناسی نظری با نظریه ها سروکار دارد و بیشتر به باید و نبایدها میپردازد، نه هستها و واقعیتهای موجود. در این رشته از جنبه های گوناگون زیست شناختی، جامعه شناختی، روان شناختی و انسان شناختی مطالعه میشود. جرم شناسی نظری دو هدف اصلی را مد نظر دارد: الف)تشریح وتبیین عمل مجرمانه. ب)بررسی چگونگی تکوین جرم.این شاخه از جرم شناسی به دو دسته جرم شناسی خرد و جرم شناسی کلان تقسیم میشود که به آن اشاره خواهد شد.
الف: جرم شناسی خرد
در این نوع جرم شناسی جنبه فردی و شخصی جرم مورد بررسی قرار میگیرد، پدیدههایی چون طلاق، فقر، محله زندگی و مدرسه، در سطح افراد یک محل یا خانواده بررسی میشود. در واقع ما در این نوع جرم شناسی به دنبال این موصوف هستیم که چرا در یک محل، عدهای مرتکب جرم میشوند، چرا افراد این مکان مرتکب جرم خاصی میشوند، در یک جمله در این جرم شناسی، فرایند تصمیم گیری و ارتکاب جرم با توجه به عوامل خرد شخصی و فردی مورد توجه قرار میگیرد. به عبارتی دیگر در این شاخه از جرم شناسی این امر مورد توجه است که به چه علت یا سببی فرد مرتکب انجام جرم میشود و همچنین محدوده مورد بررسی در این شاخه از جرم شناسی محدود و مشخص هست.
ب: جرم شناسی کلان
برخلاف جرم شناسی خرد، جرم شناسی کلان دیدگاه های کلی را بررسی و ارزیابی میکند، به عبارت دیگر، مجموعه جرائمی که بدون در نظر گرفتن زمان، مکان و یا سازمان جوامع رخ میدهند و نیز جرائمی که به دولت، نظام اقتصادی، نظام ساختاری و شرایط جغرافیایی مربوطاند در این بخش مطالعه میشوند. جرم شناسی کلان در واقع، توده جرائم را صرف نظر از نوع جرم، یعنی مجموعه جرائم در زمان و مکان – تبهکاری بررسی میکند. در این شاخه از جرم شناسی، مجموعه جرائم را درباره سازمان جامعه، دولت و رژیم اقتصادی، سیاسی، ساختاری، و… بر نوسانات منحنی بزهکاری بررسی میشود.
جرم شناسی کاربردی شاخهای از جرم شناسی است که موضوع آن بررسی مؤثرترین وسایل علمی مبارزه علیه بزهکاری است.جرم شناسی کاربردی یا عملی عبارت است از مطالعه علمی کارآیی امکانات مبارزه با بزهکاری. در جرم شناسی کاربردی بر این امر تأکید میشود که چگونه میتوان تدابیر جرم شناختی را به کار برد تا جرم را کاهش داد یا بزهکاری را ریشه کن کرد. پس جرم شناسی کاربردی مطالعات نظری را مبنا قرار میدهد تا علل و عوامل را شناسایی و راهکارهایی ارائه کند که برای ریشه کنی بزهکاری بدانیم از نظر روانی و اجتماعی باید چه اقداماتی را انجام دهیم.جرم شناسی کاربردی به سه شاخه جرم شناسی بالینی، جرم شناسی حقوقی. جرم شناسی پیشگیرانه تقسیم میشود که به طور مختصر به تعریف و توضیح آن ها میپردازیم.
الف: جرم شناسی بالینی
جرم شناسی بالینی رشتهای است که بر اساس مدل معمول در پزشکی شکل گرفته و اعمال میشود، غایت جرم شناسی بالینی جلوگیری از تکرار جرم است. عدهای این شاخه را تنها شاخه کاربردی جرم شناسی کاربردی میدانند. در این جرم شناسی پدیدهی فردی، یعنی شخص مجرم و آنچه مربوط به وی میشود، مورد مطالعه قرار میگیرد، لذا ممکن است از زوایای جامعه شناسی، روان شناسی و روانپزشکی مجرم را مورد توجه قرار دهد. جرم شناسی بالینی چون از پزشکی الهام میگیرد همان شیوه را دنبال میکند. در پزشکی معاینه، تشخیص، تجویز و درمان وجود دارد که در جرم شناسی بالینی هم این چهار مرحله وجود دارد.این شاخه از جرم شناسی با بهره گرفتن از علوم دیگر و به ویژه علوم پزشکی سعی در شناخت هرچه بیشتر مجرم و به کارگیری تدابیر درمانی متناسب با شخصیت او و درنهایت درمان و اصلاح مجرم است.
ب: جرم شناسی حقوقی
جرم شناسی حقوقی شاخهای از جرم شناسی کاربردی است که ارزش علمی محتوای سیاستهای جنائی و تأسیسات کیفری یا بیان حقوقی آن ها و اصطلاحاتی را که برای چاره یک وضعیت نامطلوب پیشنهاد شدهاند یا میتوان پیشنهاد کرد را مورد بررسی قرار میدهد.به عبارت دیگر جرم شناسی کار حقوقی که به جرم شناسی انتقادی نیز معروف است، در اصل به مطالعه انتقادی نهادها و ارگانهای نظام کیفری، مانند زندان، نهاد دادسرا، مجازات اعدام، وحدت یا تعدد قاضی و جرم انگاری میپردازد. در تعریف از این رشته از جرم شناسی میتوان گفت: شاخهای از جرم شناسی است که با به نقد کشیدن نهادهای عدالت کیفری درصدد علت یابی پدیده مجرمانه بر میآید. بدین ترتیب جرم شناسی حقوقی برآوردهای انتقادی از حقوق جزاست. در این زمینه تأثیر افزایش اختیارات قاضی در تعیین مجازات بر جرم و میزان مجازات مورد مطالعه قرار میگیرد. پس هدف، اصلاح حقوق جزا و نهادهای کیفری از طریق ارزیابی انتقادی آن ها است.به عبارت دیگر آن بخش از جرم شناسی کاربردی را که به انتقاد از نهادهای کیفری و اصلاح آن را میخواهد جرم شناسی حقوق میگویند. رسالت جرم شناسی حقوقی، بدین ترتیب، قضاوت یا داوری ارزش- بنیاد علمی- فنی سیاست جنایی و حقوق کیفری است، یعنی نقد فنی نهادهای سیاست جنایی و حقوق کیفری از منظر نظریه ها و یافته های جرم شناسی و رشته های تخصصی آن، با هدف علمی و روزآمد کردن آن ها است.جرم شناسی حقوقی بر خلاف دیگر شاخههای جرم شناسی کاربردی، در ایران چندان مورد توجه قرار نگرفته است و به آن پرداخته نشده است لذا در ادامه سعی میگردد که به بررسی جرم شناسی سرقت با تأکید بر جرم شناسی حقوقی پرداخته شود.
ج: جرم شناسی پیشگیرانه
این رشته به مطالعه علمی کارآیی و امکانات پیشگیری از بزهکاری، که ممکن است در سطح یک کشور، شهر یا محله باشد میپردازد. در این جرم شناسی ما به منظور عقیم و متوقف کردن جرم در آستانه ارتکاب یا در شرف ارتکاب جرم اقدام میکنیم. بنابراین، پیشگیری و ارعاب ناشی از اجرای مجازات و استفاده از نظام کیفری مد نظر ما نیست. در این جرم شناسی پیشگیری در کنار نظام کیفری وجود دارد، یعنی پیشگیری غیر کیفری، یا پیشگیری از ارتکاب جرم قبل از وقوع بزهکاری و دقیقاً هدف آن کمک به پیشگیری کیفری است، زیرا حقوق جزا و تهدید به مجازات، علی رغم شداد و غلاظ خود نتوانسته جلو موجب بزهکاری و وقوع آن را بگیرد.پیشگیری دو مفهوم موسع و مضیق دارد که به طور خلاصه تعریف میگردند:
1- مفهوم موسع پیشگیری
به موجب مفهوم موسع از پیشگیری هر آنچه علیه جرم بوده و جرم را کاهش دهد پیشگیری است. لذا مجازات، ترمیم خسارت مجنی علیه، فردی کردن مجازات به وسلیه قاضی پیشگیری هستند. لذا طیف وسیعی از اقدامات کیفری و غیر کیفری را در بر میگیرد.
2- مفهوم مضیق پیشگیری
پیشگیری از بزهکاری در مفهوم مضیق فقط در برگیرندهی مجموع تدابیر و اقدامهای غیر کیفری «کنشی» با هدف مقابله با بزهکاری از رهگذر کاهش یا از بین بردن علل جرم زا و نیز تأثیرگذاری بر فرصتهای پیش جنایی است به گونهای که بتوان با بهره گرفتن از مبارزه کارهای کنشی «غیر کیفری» بر شخصیت افراد و موقعیتهای پیش از ارتکاب جرم تأثیر گذاشت. پیشگیری اجتماعی و پیشگیری وضعی از جمله پیشگیریهای غیر کیفری میباشند که به اختصار شرح داده میشوند:
2-1-پیشگیری اجتماعی
پیشگیری اجتماعی شامل آن دسته از تدابیر و اقداماتی است که با مداخله در فرایند رشد افراد، بهبود شرایط زندگی آن ها و سالم سازی محیط اجتماعی و محیط طبیعی به دنبال حذف یا کاهش علل جرم زا و در نتیجه پیشگیری از بزهکاری است. پیشگیری اجتماعی به دو گونه «جامعه مدار» و «رشد مدار» تقسیم شده است.
2-1-1-پیشگیری اجتماعی جامعه مدار
پیشگیری اجتماعی جامعه مدار در تلاش است، تا با اتخاذ تدابیر و اقدامات مناسب برای از بین بردن یا کاهش عوامل جرم زا بر محیط اجتماعی و عمومی اثر گذارد برای نمونه، ایجاد مکانهای تفریحی و یا احداث فضای سبز میتواند در کاهش یا حذف عوامل محیطی جرم زا نقش مهمی ایفا کند.
2-1-2-پیشگیری اجتماعی رشد مدار
پیشگیری اجتماعی رشد مدار که به آن پیشگیری زود هنگام نیز گفته میشود به دنبال آن است تا با شناسایی عوامل خطر، تقویت عوامل حمایتی و مداخله زودرس از پایداری افراد در بزهکاری جلوگیری کند. به بیان دیگر، پیشگیری اجتماعی رشد مدار میکوشد تا به کارگیری اقدامات مناسب روانشناختی-اجتماعی زود هنگام از تداوم و استقرار رفتارهای مجرمانه در افراد ممانعت کند این اقدامات باید پیش از بروز و در آستانه اختلافهای احتمالی معمول جلوی عوامل خطری را که کودکان در معرض آن هستند بگیرد.
2-2-پیشگیری وضعی
منظور از پیشگیری وضعی از جرم مداخلاتی است که برای جلوگیری از وقوع جرم به ویژه از طریق کاهش فرصتهای ارتکاب جرم و افزایش خطر ارتکاب جرم طراحی شده است، دو رکن اساسی در پیشگیری وضعی از جرم دیده میشود، دشوار کردن و کاهش امکان ارتکاب جرم و از بین بردن جذابیتهای جرم که محرک فرد به ارتکاب جرم است.
گفتار سوم: گذری بر چند نظریه جرم شناسی
بند اول: نظریه برچسب زنی
بسیاری از جرم شناسان ردپای نظریه برچسب زنی را به کتاب «جرم و اجتماع» (1938) اثر فرانک تانن بام باز میگردانند او معتقد بود وقتی فردی به عنوان بزهکار دستگیر میشود این برچسب «بزهکاری» علاوه بر اینکه میتواند تصویر شخص از خودش را تغییر دهد موجب میشود تا مردم نسبت به آن برچسب و نه به خود آن فرد واکنش نشان دهند. لکن این تفکر تانن بام عنوان برچسب زنی به خود نگرفت تا اینکه در سال 1963 آقای هوارد بکر استاد دانشگاه شیکاگو نظریه تانن بام را روز آمد کرد و تئوری برچسب زنی یا انگ زنی یا لکه زنیرا ارائه کرد.
نظریه برچسب زنی در فضای انتقاد به حقوق کیفری و جرم شناسی زمان خود مطرح شد و ابتدا تعریف حقوقی (قانونی) جرم و فرایند جرم انگاری را مورد انتقاد قرار داد و سپس برچسب زنی را به عنوان عامل جرم مطرح و از جرم شناسی موجود به خاطر خُرد نگری و نادیده گرفتن نقش حقوق کیفری و نهادهای کنترل جرم در بررسی عوامل جرم به شدت انتقاد کرد. نظریه پردازان برچسب زنی خاطر نشان میکنند که نباید اجازه داد جرمهای کمتر خطرناک با برخورد هایی مانند بازداشت، حضور در دادگاه و حبس مواجه شود. بلکه برعکس به نظر آنان، واکنش در برابر این جرمها باید مبتنی بر اصل عدم مداخله (بنیادی)، یا دست کم اصل کمترین مداخله، باشد. آنان همچنین به احتمال ضرورت یافتن جرم زدایی از برخی اعمال (بی بزه دیده) یا (دور از تجاوز گری) توجه میدهند. با این استدلال که این کار میتواند از احتمال بدنامیهای ناروا و غیر ضروری بکاهد. در کل میتوان گفت که دیدگاه برچسب زنی، بر این نکته پا میفشارد که مقامات دستگاه جزایی، باید با بسیاری از گونههای متفاوت اعمال و رفتارهای مجرمانه، برخوردی توأم با مدارا پیشه کنند. استدلال ارائه شده در این خصوص، آن است که قدرت برچسب زنی، نقشی مهم و تعیین کننده دارد و آثاری ماندگار برجا میگذارد. پس باید آن را به شکلی حساب شده و در موارد کاملاً ضروری به کار بست.
برچسب زنی بهعنوان عامل جرم زا
حفظ یک خود- انگارۀ نامجرمانه، برای اغلب مردم خیلی مهم است وقتی شخص دستگیر و محاکمه و در نهایت محکوم میشود جامعه طی این فرایند شخص را به طور رسمی و گسترده مجرم معرفی میکند. در این صورت ممکن است شخص تصویر داده شده از سوی جامعه را بپذیرد و بر اساس آن، تصویر شخصی خویش را تغییر دهد و خود- انگارۀ مجرمانه در وی شکل گیرد رفتار مجرمانهای که در بستر یک خود- انگارۀ نامجرمانه به علل مختلف زیستی، روان شناختی و جامعه شناختی روی میدهد از نظر لمرت انحراف اولیه است ولی رفتار مجرمانهای که در بستر یک خود –انگارۀ مجرمانه ارتکاب مییابد انحراف ثانویه و فرایند آن از نظر لمرت به شرح ذیل است.
«1- انحراف اولیه؛
2- مجازات اجتماعی؛
3- انحراف اولیه بیشتر؛
4- مجازات سنگینتر و پس زدن؛
5- انحراف بیشتر احتمالاً همراه با شروع تمرکز خصومتها و کینهها بر روی کسانی که این مجازاتها را ایجاد میکنند؛
6- بحرانها به پایان حد تحمل میرسد، و در قالب کنش رسمی به وسیله نشان دار کردن فرد منحرف از سوی اجتماع ظاهر میشود؛
7- تقویت رفتار فرد منحرف به عنوان واکنشی نسبت به نشان دار شدن و مجازات؛
8- پذیرش نهایی موقعیت اجتماعی منحرف و تلاشهایی برای تنظیم بر اساس نقش مرتبط».
عوامل مؤثر در پذیرش خود- انگارۀ مجرمانه
در تغییر خود- انگارۀ نامجرمانه و پذیرش خود- انگارۀ مجرمانه عوامل زیر مؤثر هستند
1- شمار کسانی که شخص را مجرم معرفی میکنند یا با برچسب زنندگان هم نوایی میکنند.
2- دفعات برچسب که هر چه فرد بیشتر برچسب بخورد احتمال اینکه خود- انگارۀ مجرمانه بگیرد بیشتر میشود.
3- دفاع فرد برچسب خورده در مقابل حملههای واکنش اجتماعی که موجب میشود فرد برای کاستن از فشارهای ناشی از برچسب مجرمانه را بپذیرد؛ زیرا کسانی که خود را کاملاً مجرم تصور میکنند هنگامیکه دیگران آن ها را با این عنوانها معرفی میکنند کمتر تهدید میشوند.
نتایج نظریه
نظریه برچسب زنی ترکیبی از چند خط نظری است. در حال حاضر حداقل دو راه ورودی اصلی وجود دارد. نخست آنکه، مفهومی از واکنش اجتماعی وجود دارد. این جزء از مسئله، به تفاوتهای موجود در واکنش نسبت به انحراف میپردازد و بر روی معنای انحراف از نظر مخاطبان متمرکز میشود. دوم، مسئله انحراف ثانویه است یعنی مسئله اینکه برچسب در مورد فرد برچسب خورده به چه معنایی است و چه کار میکند. اگر چه هر دوی این جنبهها با یکدیگر سازگارند، اما به نظر میرسد که به دو رهیافت نظری متفاوت اشاره دارند. در نهایت باید اشاره کرد که مفاهیم مربوط به نظریه برچسب زنی در حوزه نظام عدالت کیفری مربوط به اطفال بیشتر بکار رفته شد و قضازدایی، جرم زدایی، قانونمند سازی و نهادینه سازی در این حوزه از نظام عدالت کیفری، تحت تأثیر مفاهیم این نظریه هستند.
بند دوم: نظریه فشار ساختاری
نظریه فشار ساختارىرفتارهاى انحرافى را نتیجهی فشارهاى اجتماع مىداند که بعضى مردم را وادار به کجروی مىکند. تعبیر بسیار ساده این نظریه در یک ضربالمثل معروف آمده است که «فقر باعث جرم مىشود». به موجب این ضربالمثل وجود فراوان فقر در یک ساختار اجتماعى فشارهایی را براى بروز انواع خاصى از کج رویها فراهم مىسازد.
نظریه نوین فشارهاى ساختارى مفهوم «بىهنجاری» را بهوسیله دورکیم وارد جامعهشناسى کرد. دورکیم مفهوم بىهنجارى را جهت روحیه مردم جامعههاى شهرى ابداع کرد. او بىهنجارى را از ویژگىهاى اجتماعى دانست که در آن هنجارها مبناى ثابت و محکمى ندارند و مردم نمىدانند از آنان چه انتظار مىرود و تکلیف آن ها چیست؟
بهطور کلی، بىهنجاری، به وضعیت آشفتهاى در جامعه گفته مىشود که هنجارها از بین رفته، یا در تضاد قرار گرفته باشند. جامعهاى که در آن بهطور گسترده بىهنجارى وجود داشته باشد، در خطر تلاشى قرار مىگیرد؛ زیرا اعضاء آن جامعه براى نیل به مقاصد مشترک خطوط راهنمایی در اختیار ندارند و اغلب مواقع احساس نگرانى و بىجهتى مىکنند. در واقع وی بزهکاری را نتیجه وجود بی هنجاری یا ( خلأ هنجار) در رفتار مجرم توصیف میکند، که خود نتیجه ضعف هنجارهای اجتماعی در نزد اعضای جامعه است. وی جرم را پدیدهای انتزاعی نمیداند و معتقد است که همواره باید در یک فرهنگ معین و زمان و مکان معین بررسی شود.
پس از دورکیم «رابرت مرتُن» (۱۹۶۸) جامعهشناس آمریکائى نظریه خود را بر پایه نظریه او تعمیم داد. از دیدگاه مرتُن نه تنها خودکشی، بلکه انواع رفتارهاى انحرافى نیز حاصل شرایط بىهنجارى جامعه است. او مىگوید که فرد در نتیجهی اجتماعى شدن (جامعهپذیری)، هدفهاى مهم فرهنگى و نیز راههاى مقبول دستیابى به این هدفها براى فرد فراهم نباشد و او ناچار شود راههاى دیگرى را در پیش گیرد. ممکن است رفتارى از فرد سر زند که به انحراف اجتماعى منجر گردد.
نکات عمده این نظریه
1- اغلب اعضای جامعه دارای یک نظام مشترک ارزشها هستند( یا نسبت به چنین نظامی جامعه پذیر شدهاند).
2- این نظام ارزشی مشترک به ما میآموزد آنچه را که برای رسیدن به آن باید تلاش کنیم (اهداف فرهنگی) و مناسب ترین راههای رسیدن به آن ها( ابزارهای اجتماعی) کدام ها هستند.
3- اگر اهداف و ابزارهای به دست آوردن آن ها به شکل مساوی مورد تأکید قرار نگرفته باشند، یک شرایط نابهنجاری به وجود میآید.
4- در یک جامعه نابسامان، درجه های مختلف دستیابی به این اهداف و ابزارها وجود دارد. لذا، ابزارها در درون جامعه نابسمان به طور مساوی تقسیم نشدهاند.
5- برخی جوامع مانند ایالاتمتحده ممکن است بر اهداف موفقیت بگذارند. در یک جامعه نابسامان، این مسئله به نوعی تلاش در جهت رسیدن به آن اهداف منجر میگردد اما دسترسی کافی به ابزاری برای دستیابی به اهداف ندارند.
6- بدون وجود دستیابی معقول به ابزارهای تأییدشدهی اجتماعی، اعضای جامعه تلاش خواهند کرد تا راههایی را برای حل این فشار برای پیشرفت بیابند. این راه حل های بدیل با عنوان (شیوههای تطابق) خوانده میشوند.
7- شیوههای گوناگون تطابق به وسیله ترکیبهای پذیرش، پس زدن یا جایگزینی برای اهداف و ابزارها شکل گرفته است.
الف- اگر در مقابل فشار اخلاقی فرد به «پذیرش» ارزش، اهداف و ابزارها ادامه دهد، شکل رفتار به صورت، «تطابق» نمایان میشود. این رایج ترین شکل تطابق است.
ب- اگر فرد، اهداف را بپذیرد اما اهدافهای رسیدن به آن اهداف را پس زند، شکل رفتار حالت انحرافی و «ابداعی» را به خود میگیرد. در اینجا، راههای سریع تر و قابل دسترسی تر برای دستیابی به اهداف به وجود میآید.
ج- اگر فرد، اهداف را غیرقابل دسترسی بیابد ( آن ها را پس میزند) اما اگر ابزارها به هر حال بپذیرد شکل رفتار، انحرافی و « آیین پرستی» میباشد. در این حال، تمرکز فرد به اهداف به روی ابزار هاست.
د- اگر فرد هم اهداف و هم ابزارها را پس زند، شکل رفتار، انصرافی و عقب نشینی خواهد بود. فردی که چنین رفتاری را نشان میدهد. دیگر برای رسیدن به اهداف تلاش نمیکند و حتی به جریان عادی زندگی نیز ادامه نمیدهد.
ه- اگر هم اهداف و هم ابزارها پس زده شوند و سپس جایگزین گردند، در این حال شکل رفتار، انحرافی و شورشی خواهد بود. این شکل از انحراف در حال حاضر شیوه ای که جامعه بر آن اساس تنظیم شده را پس میزند و تلاش میکند تا شکل جدیدی از جامعه را بنا نهد.
بند سوم: نظریه معاشرتهای ترجیحی
این دیدگاه نخستین بار توسط جامعه شناس مشهور آمریکایی آقای ساترلند مؤلف کتاب اصول جرم شناسی، مطرح گردید. به نظر آقای ساترلند افراد در طول حیاتشان از محیطها و گروههای مختلفی میگذرند و یا در آن ها عضو میشوند و رفتوآمد میکنند. یک فرد ممکن است در آن واحد به چند گروه و محیط وابسته باشد. در میان گروههایی که فرد در آن ها رفتوآمد میکند، بعضی جنبه هنجاری دارند و بعضی جنبه غیر اجتماعی دارند و بعضی جنبه ضد اجتماعی دارند.
آقای ساترلند معتقد است که درست است که فرد در طول حیاتش از تشکلهای مختلف میگذرد. اما نسبت به بعضی یک سمپانی و همدلی و نسبت به بعضی تعلق خاطری پیدا میکند که وابستهاش را به آن تشکل زیاد میکند: لذا بعضی از فرامین را مبنی بر نقص قانون یا تبعیت از قانون بدهد، نتیجه متفاوت است. بنابراین کثرت تماس و مدت تماس فرد با آن گروه باعث میشود که به تدریج فرد بدون توجه به این که فرمان این گروه ضد اجتماعی و ضد ارزش است، آن فرمان را انجام دهد. در همان زمان ممکن است فرد دیگری وابسته به گروهی به هنجار باشد. پس تبدیل به انسانی درستکار میشود. بنابراین بزهکاری در قلب این نظریه یعنی پیروی از فرمانها، دستورها و قوانین یک گروه و تشکل به لحاظ اینکه فرد در روند زندگی خود نسبت به آن گروه تعلق خاطری یافته است و لذا بدون تفکر راجع به ماهیت آن فرامین آن ها را انجام میدهد لذا ارتکاب جرم از نظر ساترلند به علت عامل توارث، نقش زیست شناسی، نیاز اقتصادی و… نیست بلکه به این دلیل است که مکانیسم جذب اجتماعی در گروه و تشکلی انجام شده که اتفاقاً آن گروه مجرمانه بوده است. به عبارت دیگر فرایند یادگیری اجتماعی فرد و اجتماعی شدن وی در آن وادی انجام شده که اتفاقاً آن وادی مجرمانه و همراه با بزهکاری است.
بر این اساس ساترلند 9 رکن را برای نظریه خود بیان میکند:
1- جرم آموختنی است؛ به این معنا که ارتکاب جرم ذاتی نبوده بلکه اکتسابی است.
2- رفتارهای جنایی در رابطه با اشخاص دیگر در فرایند ارتباطی آموخته میشود.
3- رفتار مجرمانه در درون گروه محدود از افراد آموخته میشود.
4- ضمن آموزش رفتار مجرمانه، انگیزه و گرایشهای روحی، زبانی و امثال آن آموخته میشود.
5- جهت گیری انگیزه و گرایش های ناشی از تفسیرهای مساعد یا نامساعد گروه از هنجارها و قانون باعث میشود که جهت گیری رفتار فرد مشخص شود.
6- شخص زمانی بزهکار میشود که جهت گیری نامناسب نسبت به قانون و هنجارهای اجتماعی بر هنجارهای مثبت پیشی بگیرد. ( رکن اصلی نظریه ساترلند)
7- معاشرتهای ترجیحی تابعی است از کثرت ، مدت و شدت تماس بدین معنا که هرچه مدت تماس بیشتر باشد امکان متمایل شدن به نظر گروه بالاتر است.
8- فراگیری رفتار مجرمانه تابع همان سازوکارهایی است که رفتار غیر مجرمانه است.
9- فراگیری رفتار مجرمانه بیان همان نیازها و ارزشهایی است که رفتار غیر مجرمانه است.
در نهایت میتوان نکات عمده این نظریه را اینگونه بیان نمود:
1- رفتار مجرمانه همانند هر رفتار دیگری یادگرفتنی است
2- یادگیری در شرایطی اجتماعی و از طریق آنچه مردم در خلال آن شرایط، رد و بدل میکنند.
3- بزرگترین بخش یادگیری در داشتن ارتباطات با آن هایی که برای ما مهمترین افراد هستند، صورت میپذیرد.
4- محیط اجتماعی صمیمی، فراهم آوردنده شرایطی برای دو چیز است: راه موجود برای یک رفتار( در صورت نیاز) و ارزشها و تعاریف مربوط به آن رفتار.
5- این ارزشهای مربوط به رفتار معین ممکن است با تضاد با قوانین از پیش موجود باشد. تا جایی که ما بسیاری از گفتهها را در مورد این ارزشها دریافت میکنیم. وزن این گفتهها( اهمیت و نزدیکی افرادی که آن ها را انتقال میدهند) مهمتر از شمار آن گفتههاست.
6- رفتار مجرمانه زمانی به وقوع میپیوندد که وزن ارزشهای مربوط به یک رفتار خاص در تضاد با قوانین باشد.
7- شمار زیادی از گروهها و فرهنگها در جامعه یادگیری انواع مختلف ارزشها یا تعاریف را امکان پذیر ساختند. هر چه شمار گروهها و فرهنگها در یک منطقه خاص بیشتر باشد احتمال یادگیری تعاریف موجد در رفتار مجرمانه بیشتر خواهد بود.
8- برخی از گروهها در جامعه، بیش از دیگران دارای ارزشهای مخالف قانون هستند (و برخی در تعارض بیشترند)، لذا برخی از گروهها دارای نرخهای جرم بالاتری از دیگران هستند.
پایان نامه های مرتبط :
- پایان نامه بررسی جرم شناختی سرقت در شهر کرمانشاه با تأکید بر جرم شناسی حقوقی
- پایان نامه تحلیل جرم شناختی تعدد جرم در قانون مجازات اسلامی 1392
- پایان نامه بررسی جرم شناختی قاچاق مشروبات الکلی دراستان کردستان
- دانلود پایان نامه بررسی جرم شناختی فروش مال غیر (انتقال مال غیر)
- پایان نامه بررسی جرم شناختی قتل عمد در شهرستان کوهرنگ در فاصله زمانی سال 1384 لغایت 1394
- پایان نامه بررسی جرم شناختی ضرب و جرح عمدی در شهرستان شهرکرد و راه کارهای پیشگیری از آن
- پایان نامه حقوق درباره:بررسی جرم شناختی خرید، فروش و نگهداری سلاح مهمات غیر مجاز
- پایان نامه ارشد حقوق درباره:بررسی جرم شناختی آزار جنسی کودکان در شهرکرد
- پایان نامه با موضوع:تحلیل جرم شناختی جرایم اینترنتی
- پایان نامه با موضوع:تحلیل جرم شناختی جرایم علیه محیط زیست
- دانلود پایان نامه با موضوع:تحلیل جرم شناختی و کیفر شناسی پدیده زورگیری
- دانلود پایان نامه درباره:تحلیل جرم شناختی سرقت از موسسات بانکی
- دانلود پایان نامه تحلیل حقوقی و جرم شناختی اسید پاشی در نظام کیفری ایران
- دانلود پایان نامه پایان نامه جزا – تحلیل جرم شناختی سرقت در فضای سایبری
- دانلود پایان نامه مطالعه جرم شناختی تاثیر مسائل فرهنگی، مذهبی و معنوی دراز همسرآزاری
- پایان نامه بررسی جرم شناختی سیاست بزه پوشی
- پایان نامه حقوق : تحلیل جرم شناختی طلاق در ازدواجهای دانشجویی
- پایان نامه : تحلیل حقوقی جرم شناختی دریافت مبالغ غیر رسمی توسط پزشکان
- پایان نامه بررسی جرم شناختی جرایم زنان و راه های پیشگیری از آن
- پایان نامه بررسی جرم شناختی پدیده سرقت در شهرستان بهشهر و راهکارهای مقابله با آن